سفارش تبلیغ
صبا ویژن



مهر 1388 -






درباره نویسنده
مهر 1388 -
مدیر وبلاگ : ترنّم[91]
نویسندگان وبلاگ :
رها
رها (@)[27]

وفا
وفا[17]

آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
مهر 1388
کامپیوتر
جک و اس ام اس


لینکهای روزانه
دانلود کتاب آموزش یاهو مسنجر [47]
دانلود کتاب خودآموز SQL SERVER 2005 [75]
دانلود رایگان کتاب آموزش شبکه کامپیوتری [82]
دانلود کتاب آذربایجان و آران [189]
دانلود کتاب آموزش ورزش شنا [81]
دانلود رایگان کتاب شعر حیدربابا به همراه ترجمه فارسی [151]
دانلود کتاب عشق برای عشق [72]
دانلود کتاب قورباغه را قورت بده [62]
دانلود کتاب جامع یوگا برای مردان [147]
دانلود کتاب صدای پای آب [129]
دانلود کتاب آموزش Ajax [63]
کتاب شریف منتهی الآمال (شیخ عباس قمی (ره) صاحب مفاتیح الجنان) [27]
اصول کافی جلد چهارم ( ثقةالاسلام کلینی (ره) ) [20]
اصول کافی جلد سوم ( ثقةالاسلام کلینی (ره) ) [18]
اصول کافی جلد دوم ( ثقةالاسلام کلینی (ره) ) [22]
[آرشیو(16)]


لینک دوستان
PARANDEYE 3 PA


لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
مهر 1388 -

آمار بازدید
بازدید کل :80813
بازدید امروز : 1
 RSS 

Bahar-20

پرنده بر شانه های انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت :"اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی ."
پرنده گفت :" من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم. اما گاهی پرنده ها و آدم ها را اشتباه می گیرم ."
انسان خندید و به نظرش این خنده دارترین اشتباه ممکن بود .
پرنده گفت :" راستی ? چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟ " انسان منظور پرنده را نفهمید ? اما باز هم خندید .
پرنده گفت :" نمی دانی ? توی آسمان چقدر جای تو خالیست ." انسان دیگر نخندید . انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد . چیزی که نمی دانست چیست . شاید یک آبی دور . یک اوج دوست داشتنی .
پرنده گفت :
ادامه مطلب...


نویسنده » ترنّم » ساعت 11:59 صبح روز شنبه 88 مهر 11

در رویاهایم دیدم که با خدا گفت و گو می کنم.

خدا پرسید:

پس تو می خواهی با من گفت و گو کنی؟

من در پاسخش گفتم: اگر وقت دارید؟

ادامه مطلب...


نویسنده » ترنّم » ساعت 11:25 صبح روز شنبه 88 مهر 11

  • مناقب ومکارم اخلاق آن حضرت (علیه السلام)
  • معاشرت ومجالست آن حضرت (علیه السلام)
  • تواضع و فروتنی آن حضرت (علیه السلام)

مکارم اخلاق آن حضرت به قدری زیاد است که این مختصر راگنجایش آن نیست لکن به جهت تبرّک به گوشه هائی ازآن اشاره می کنیم . نخست درکثرت علم آن حضرت وارد بحث می شویم .

شیخ طبرسی ازابوصلت هروی روایت کرده که می گوید :
ازعلی بن موسی الرضا(علیه السلام) کسی را عالمتر ندیدم وهرعالمی که با او به بحث و مناظره می پرداخت مغلوب گشته وسرانجام به ضعف علمی خود وبرتری آن حضرت اعتراف می کرد .

شیخ صدوق ازابراهیم بن العباس روایت کرده که گفت هرگز ندیدم امام هشتم (علیه السلام) کسی را با سخن خویش برنجاند ویا درهنگام سخن گفتن کلام کسی را قطع کند. یعنی درمیان سخن کسی سخنی بگوید مگراینکه طرف مقابل سخنش قطع شود وبعداز او حضرت سخنش را آغاز می نمود . در مجلس با مردم کم صحبت می کرد، ولی هرگاه سخن می گفت ازآیات قرآن وکلام خدا مثال می زد .هیچگاه درحضور کسی که با او نشسته بود ، پا دراز نمی کرد وتکیه نمی داد و همچنین دیده نشد که به یکی از غلامانش فحش دهد ویاروی زمین آب دهان بیندازد ، درخنده کردن قهقهه نمی کرد بلکه خنده اش تبسم بود .
اگر نیازمندی به او مراجعه میکرد ناامید و مأیوس برنمی گشت هنگام غذا خوردن با خدمتگزاران زیر دستان برسر یک سفره می نشست وغذا تناول می کرد . لیکن قبل از اینکه به غذا خوردن شروع کند دستور می داد که ظرف بزرگی بیاورند وابتدا ازبهترین هر غذائی درآن بریزند ودرمیان فقرا قسمت نمایند وقتی چنین می کرد ، این آیه را تلاوت می کرد :(فَلَا اقتَحَمَ العَقَبَه ) الی آخر .
یعنی یاران دست راست واهل بهشت درعقبه (یعنی امر سخت ومخالفت با نفس وارد می شوند ) وآن عقبه عبارت است از آزاد کردن بنده ای ازبندگی ویا اطعام کردن یتیم گرسنه ای که ازخویشان باشد ویا مسکینی که براثر فقر وتهی دستی زمین گیر شده باشد . سپس حضرت فرمود :خداوند متعال می دانست که هرانسانی قدرت آزاد کردن بنده را ندارد ازاین رو برای آنها راهی بسوی بهشت به جای آزاد کردن بنده قرار داد وآن اطعام گرسنگان (ازایتام خویشاوند و بینوایان زمین گیر) یعنی اگر کسی قدرت آزاد کردن بنده را ندارد حداقل برای عبور ازعقبه سخت وطاقت فرسا که درقرآن بدان اشاره گردیده به اطعام ایتام خویشاوند وفقرای زمین گیر مبادرت نماید .



نویسنده » ترنّم » ساعت 4:44 عصر روز پنج شنبه 88 مهر 9

ماجرا از اینجا شروع شد که از طرف یکی از دوستانم به یک افطاری دعوت شدم .

قرارمون کوه عون بن علی به تنهایی کنار مسجد .

ساعت 6 بعد از ظهر بود که به دوستم زنگ زدم ازش خواستم که بیاد با ماشین من بریم ولی به اصرار اون مجبور شدم به یکی از انجمنهای بیماریهای خاص برم چون دوستم اونجا کار می کرد تا از اونجا به کوه بریم .وقتی دم در انجمن رسیدم دیدم برو بچه های زیادی ، زن و مرد ، بزرگ و کوچیک همگی تجمع کردند رفتم تو دیدم سالن پُرپُر.دوستم رو پیدا کردم گفتم چه خبره چی شده ؟! گفت ادامه مطلب...


نویسنده » ترنّم » ساعت 4:22 عصر روز پنج شنبه 88 مهر 9

شهیدان خدا ما را ببخشید                 سفیران بلا ما را ببخشید

نمودیم ار جفا ما را ببخشید               نشد دِین ار ادا ما را ببخشید

به حق مرتضی ما را ببخشید              شما رفتید و ما ماندیم و غفلت

به دل داغ و به دیده اشک حسرت      گذشتید از سر و جان بهر امّت

ندانستیم ما قدر شهادت                   کنیم از جان نوا ما را ببخشید

شما چون شمع ها گشتید خاموش      قدح نوشان سر مستید و مدهوش

به میدان جوانمردی کفن پوش          چه زود آن استقامت شد فراموش

ز ما سر زد خطا ما را ببخشید            حیات بی شهادت زندگی نیست

بطالت شرط عشق و بندگی نیست      علاج درد جز رزمندگی نیست

ملالی برتر از شرمندگی نیست           شده خون قلب ما، ما را ببخشید

بگو علامه آید بر دیارم                     بخوان تفسیر المیزان یارم

که مست فیض آن والا تبارم             ز سنگر خاطرات سجده دارم

به نور کبریا ما را ببخشید

به حق مرتضی ما را ببخشید



نویسنده » ترنّم » ساعت 3:49 عصر روز پنج شنبه 88 مهر 9

سـؤالی تازه دارم از حضـورت

که آیا زنـده ام وقـت ظهورت

اگر تو آمـدی من رفـته بودم

اسیر سال و ماه و هفته بودم

دعا کن تا دوباره جان بگیرم

بیایـم در حضـور تـو بمیـرم



نویسنده » ترنّم » ساعت 3:46 عصر روز پنج شنبه 88 مهر 9

یاد آن روز بخیر این همه دیوار نبود

اینچنین بر دل ما گرد غم یار نبود

زندگی بود، خطر بود، خدا با ما بود

روی پیشانی دل، این همه زنگار نبود

می شکستیم پل فاصله را با هر گام

بین ما و شهدا فاصله بسیار نبود

کاش می ریخت تمامیت این فاصله ها

کاش بین من و دل فاصله بسیار نبود



نویسنده » ترنّم » ساعت 3:44 عصر روز پنج شنبه 88 مهر 9

کردم از عقل سئوالی که بگو ایمان چیست؟

عقل برگشت به دلم گفت که ایمان ادب است

بی ادب را به سماوات بقاء منزل نیست

سماوات بقاء منزل مردان ادب است

گر تو خواهی که قدم بر سر ابلیس نهی

دیده بگشای و ببین قاتل شیطان ادب است

گر به قرآن نظری، با چشم بصیرت نگری

آیه آیه، همگی آیة قران ادب است.



نویسنده » ترنّم » ساعت 3:41 عصر روز پنج شنبه 88 مهر 9

چیست این آرایش و الگو و مد؟        چیست این سرگشتگی در کار خود

چیست این پیراهن و شلوار تنگ       چیست این تنپوش هفتاد و دو رنگ؟

تا به کی به فکر غربی زیستن           از چه با کنار حربی زیستن؟

تا به کی تقلید از کار فرنگ؟            تا به کی دنبال پندار « فرنگ»

تا به کی بازیچه رنگ فرنگ؟            تا به کی مفتون فرهنگ فرنگ؟

تا به کی با خویشتن بیگانگی            تا به کی با دشمنان همخانگی؟

تا به کی مسحور افسون خسان؟        تا به کی مدهوش هوش ناکسان؟

تا به کی مجذوی کالای فرنگ؟         تا به کی خفتن به لالای فرنگ؟

آفتاب امد ز خواب ننگ خیز             از فریب خصم بد فرهنگ خیز

چهره جان تا به کی زیر حجاب؟        دیده دل باز کنای مست خواب



نویسنده » ترنّم » ساعت 3:33 عصر روز پنج شنبه 88 مهر 9

شیعگی آیا شکم پروردن است؟     یا به روز جنگ، عذر آوردن است

شیعگی آیا فقط خوابیدن است؟        رای مولا را به رؤیا دیدناست؟

ای خداوندان مُلک عافیت           والیان مسند اشرافیت

من یقین دارم مسلمان نیستید        چون ولی را تحت فرمان نیستید

من در این آشفته بازار شما       پرده بر می دارم از کار شما

ای زراندوزان، چنین وزر و وبال         جمع کی گردد از کسب حلال؟

این تجمل ها که بر خوان شماست        زنگ مرگ و قاتل جان شماست  

گفت فحشا در کجا آید پدید

گفتمش در کوچه های بی شهید

بی شهیدانند بی سوز و گداز

بر سر سجاده های بی نماز

بی شهیدان را غم لیلا کجاست؟

سوز و اشک و آه واویلا کجاست؟

                       شاعر آزاده و بسیجی مرحوم آغاسی



نویسنده » ترنّم » ساعت 3:28 عصر روز پنج شنبه 88 مهر 9

<   <<   6   7      >